کد مطلب:119275 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

علی امام ناشناخته











نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند
قسم به ذات كبریا، ز یمن مرتضی كند


خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون
كه او كند هر آنچه را كه حكمت اقتضا كند


ز قدرت یداللهی، كسی ندارد آگهی
وسیله اش بود علی، خدا هر آنچه را كند


به جنگ بدر و نهروان، علی است یكه قهرمان
نگر كه دست حق عیان، قتال اشقیا كند


به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی
نگر به بت شكستنش، كه در جهان صدا كند


به رزم خندق و احد، به قتل عمرو عبدود
خدا بدست دست خود، لوای حق بپا كند


چو افضل از عبادت خلایق است، ضربتش
علی تواند این عمل، شفیع ما سوی كند


به پیشگاه كردگار، ز بسكه دارد اعتبار
دیون جمله بندگان، تواند او ادا كند


نماز، بی ولای او، عبادتی است بی وضو
به منكر علی بگو، نماز خود قضا كند


هر آنكه نیست مایلش، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود، به عشق او شفا كند


علی است آنكه تا سحر، سرشك ریزد از بصر
پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند


علی انیس عاشقان، علی پناه بی كسان
علی امیر مومنان، كه مدح او خدا كند

[صفحه 265]

پس از شهادت نبی، كه را سزد بجز علی
كه تا به حشر آدمی، به كارش اقتدا كند


قسیم نار و جنتش، ترازوی محبتش
كه مومنان خویش را، ز كافران جدا كند


گهی به مسند قضا، گهی به صحنه ی غزا
گهی به جای مصطفی، كه جان خود فدا كند


علی است فرد و بی نظیر، علی مجیر و دستگیر
كه نام دلگشای او، گره ز كار وا كند


ز كار قهرمانیش، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش، به سائلی عطا كند


امیر كشور عرب، ثناكنان، دعا به لب
برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا كند


ز كوی شاه اولیا، كه مهر اوست كیمیا
كجا روی، بیا بیا، كه دردها دوا كند


كنیم چونكه های و هو، به پیشگاه لطف هو
خدا نظر كند به او، علی نظر به ما كند


دل علی گداخته، كه با زمانه ساخته
امام ناشناخته، ز خلق شكوه ها كند


پس از وفات فاطمه، كشید دامن از همه
كه ختم عمر خویش را، به كنج انزوا كند


ز قبر بنت مصطفی، كجا رود، علی، كجا
كه نیست یار آشنا، دلش ز غم رها كند


سرشك بر دو عین او، ز اشك زینبین او
كه گریه بر حسین او، به یاد كربلا كند

[صفحه 266]

علی غریب و خون جگر، ز هجر یار نوحه گر
كنار آن جدار و در، اقامه ی عزا كند


(حسان) بگیر دامنش، قسم به حق محسنش
گره گشای انبیا، حوائجت روا كند[1].


«حسان»

[صفحه 267]


صفحه 265، 266، 267.








    1. ای اشكها بریزید، دیوان حبیب چایچیان (حسان)، ص 32.